معنی درس میوه هنر
1.آیا آن قصه را شنیدید که روزی درخت سپیدار درباغ از ستم تبر آه و ناله می کرد.
2.از دست تبر هیزم شکن وارّه نجار دیگر برای من ریشه وشاخه ای نمانده.
3.تبر آهسته به سپیدار گفت:گناه تو این است که اکنون فصل میوه دادن است وتو میوه و حاصلی نداری.
4.تاشب صدای تبر قطع نشد و در صبح انباری از هیزم جمع شده بود.
5.وقتی که کشاورز تنور خودرا از این هیزم ها روشن کرد،سپیدار گریه کرد و دوباره گفت.
6.افسوس که به هیزم تبدیل شدم و جهان آتش افروز،جسم مرا این چنین از آتش بدبختی و بیچارگی سوزاند.
7.شعله ی آتش به سپیدار خندید و گفت:از دست چه کسی شکایت می کنی؟بی ارزش بودن تو، تورا اینگونه پست کرد.
8.شاخه ای که بزرگ شود و میوه ندهد سرانجامی به جز سوختن شایسته اش نیست.
9.ثمره ای که انسان در دنیا بدست می آورد دانش وحکمت است،ای کسی که علم و هنر آموخته ای اکنون زمان عرضه کردن این هنر ودانش می باشد.
10.گفتن سخنان بیهوده ای که به آن عمل نمی شود سودی ندارد،عمل و کار خوب انجام بده که حرف زدن بدون عمل فایده ندارد.
11.اگر زندگی تو بدون انجام کاری سودمند آسان بگذرد،موقع پاداش گرفتن(روز قیامت)با مشکل روبرو می شوی.
- ۹۳/۰۱/۲۳
بد نیست